دوستانه کمی متفاوت
هر چه دل تنگت خواست بگو!!!!!!!!
مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش… اگه نخوندین ادامه در ادامه مطلب ههههههه ادامه مطلب ... جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 3:12 :: نويسنده : سعید اینم یه رمان تووووووووووووووووپ دیگه که میتونید از ادامه مطلب دانلود کنید ادامه مطلب ... سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:, :: 18:37 :: نويسنده : سعید صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب پيوندها
|
||
![]() |